چقدر سخته که
چقدر سخته وقتی پسرت زمین بخوره و گریه کنان منتظر باشه که بری و از زمین بلندش کنی ولی مجبوری لب خودت رو گاز بگیری و دلت آتیش بگیره ولی برای اینکه پسرت مردونه بزرگ بشه منتظر بمونی تا خودش یا علی بگه و بلند شه و اونوقت بری و باهاش همدردی کنی چقدر سخته وقتی پسرت یه درخواست غیر منطقی ازت داره و داره برای حصولش اشک میریزه ، اونوقتی که دوست داری بغلش کنی و همه دنیا رو به پاش بریزی تا یه قطره از اون اشک هارو روی صورتش نبینی ولی برای اینکه محکم و استوار بزرگش کنی، مجبوری جلو احساساتت بایستی و فقط به خودت اجازه بدی بغلش کنی و باهاش صحبت کنی تا وقتی که فراموش کنه اون خواسته غیر منطقیش رو و چقدر سختی های ظریفی داره پدر و م...
نویسنده :
فاطمه - مامان محمدسجاد
12:38